2 سالگی
جاتون خالی تولد 2 سالگی گل پسرمون را باحضور عمو ها و پدر جون و مادرجون نیما گرفتیم.البته قراره که یک جشن دیگه هم براش بگیریم منتظر خان دایی نیما هستیم که از تهران بیایند
خیلی خوش گذشت مخصوصا به نیما کلی بلبل زبون شده بود . شعر تولد تولد مبارک را خودش می خوند و به قول معروف نای نای میکرد.تقریبا میتونم بگم از 10 روز به تولد 2 سالگی اش کلی در صحبت کردن پیشرفت کرده است . و دیگه از این به بعد هست که سرمون را میخوره .
نیما اون روز صبح از ساعت 7 صبح تا 7 بعد از ظهر بیدار بود .میهمانها که اومدند تازه خوابیده بود گفتیم معلوم نیست شاید تا صبح بخواد بخوابه اگه بیدارش کنیم بداخلاق میشه ولی خدا را شکر چشمش به عرفان پسر عموش که افتاد خیلی خوشحال شد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی